موفقیت فردی

راهی برای رسیدن به موفقیت فردی

موفقیت فردی

راهی برای رسیدن به موفقیت فردی

١٠ دلیل تغییر شغل مداوم انسان های موفق

بسیاری از کسانی که مشغول کار یا جویای کار هستند نگران این هستند که مانند افرادی به نظر بیایند که مدام کار خود را تغییر می دهند به همین دلیل حتی به کاری که از آن متنفرند می چسبند آنها میترسند که رزومه ای که دارای شغل های کوتاه مدت زیادی باشد برای کارفرمایان مورد قبول نباشد. کارفرمایانی که می توانند باعث بیشترین رشدتان شوند، بیشترین ارزش را برایتان قائل شوند و به شما تجربه ی یادگیری بدهند کسانی هستند که دستاورد های واقعی را بر اساس مفهوم قدیمی ثبات در یک شغل ارزشگذاری نمی کنند.

هنگامیکه شما برای مدت طولانی در یک سازمان می مانید، به تدریج ارتباط با جهان خارج را از دست می دهید میدان دیدتان محدود می شود و شروع تمرکز روی أولویت های داخلی (موقعیت بعدی و اهداف فعلیتان) به جای تمرکز کردن روی جهان بزرگتر خارج از دیوار های شرکت می کنید. یکی از بزرگترین خطرات ماندن در یک شغل برای مدت بیش از حد این است که آنچه در صنعت و جهان گسترده و فراتر از آن اتفاق می افتد را نادیده می گیرید.

غیر از این که شرکتتان در حال رشد بسیار سریع ( 30 درصد رشد سالانه یا بیشتر ) باشد سخت یا غیر ممکن است که به خودتان فرصت کسب تجربه و چالش های جدید دهید.

بی کفایت بودن حس ناخوشایندی به وجود می آورد. فراموش نکنید که بیشترین یادگیری زمانیست که کمترین صلاحیت را داریم. به محض این که با یک شغل اشنا می شویم بخشی از مغزمان به خواب می رود و باعث می شود آگاهیمان را از دست بدهیم وقتی شغلتان را زیاد تغییر دهید هرگز از حالت آگاهی و کنجکاوی خارج نمی شوید. شما با ورود به کار جدید مهارت یادگیری سریع خود را تقویت می کنی

هر بار شغلتان را عوض می کنید مجبور می شوید ارزش خود را دوباره تنظیم و خودتان را دوباره تعریف کنید.اگر در کار قبلیتان چیزهای بسیاری یاد گرفتید و برای یک سمت بالاتر اماده بودید اما در شرکت فعلیتان این شرایط امکان پذیر نیست با عوض کردن محل کارتان سمت خودتان را تغییر دهید.شما می توانید تصمیم به ماندن در نقش قبلیتان را به دلایلی متعدد توجیه کنید، حقیقت این است که تنها چیزی که باید به یک کارفرما بفروشید تخصصتان است و تنها کاری که برای گسترش و رشد آن می توانید انجام دهید این است که از فرصت های جدید برای یادگیری بیشترین استفاده را کنید.

هرچه بیشتر شغلتان را تغییر دهید در مصاحبه راحت تر هستید و مذاکره درباره حقوقتان موفقیت آمیز تر می شود ،اگر در یک شغل ثابت بمانید این مهارت هایتان تقویت نمی شوند.

هرچی بیشتر شغلتان را تغییر دهید حس ششم شما قوی تر می شود.یادمیگیرید که همانطور که کارفرمایان شمارا ارزیابی می کنند شما هم آنهارا ارزیابی کنید و باعث می شود وقتتان را با کار کردن برای کسی که به شما آزادی عمل نمی دهد تا مهر کارتان را به نام خود بزنید نکنید، این دسته از افراد را کنار می گذارید و به جای آن با افرادی کار می کنید که مشوقتان باشند.

وقتی برای مدتی طولانی در یک شغل بمانید کارتان حوصله سر بر می شود، ایده هایتان کم می شوند و سپس از بین می رود.شما نیاز به " عینک تازه " دارید تا راهی به ایده های جدیدتان باز کند . به طور کلی اگر در شغل خود خواب هستید خلاقیتان را از دست می دهید.

شرکت هایی وجود دارند که افرادی را که در رزومه شان شغل های کوتاه مدت زیادی دارند ( 2 یا 3 سال ) را استخدام نمی کنند. اگر مصاحبه با این شرکت ها را تجربه کردید و شما رارد کردند شکر گزار باشید زیرا ترس بیش از حد در این دسته شرکت ها وجود دارد و هیچ راهی برای درخشیدنتان وجود ندارد پس خداراشکر کنید که در خواست کارتان را رد کردنند و باعث شدند به مسیر غلط هدایت نشوید.

هرچه تعداد شرکت هایی که در ان کار کردید بیشتر باشد سابقه تان در جامعه ی کسب و کار بیشتر می شود، با افراد بیشتری آشنا می شوید ، راحت تر به موقعیت های جدید کسب و کار می روید و متوجه می شوید چه چیز هایی در کارتان دارای اهمیت هستند . توجه کنید که هیچ چیز به اندازه ی تجربه به شما در کار کمک نمی کند.

اگر در شغلتان برای یک مدت طولانی ثابت بمانید در واقع با خودتان دشمنی می کنید زیرا به این باور میرسید که در کار دیگری موفق نمی شوید و توانایی های خودتان را نمی بینید تجربه ی عوض کردن کار باعث می شود متوجه شوید در یک جعبه محبوس نشدید.

به هیچ کس حتی ریستان اجازه ندهید که شمارا محدود کند، خودتان فرمان را به دست بگیرید و مسیر شغلتان را انتخاب کنید.


منبع: سه سوت جابز

آنچه را که می خواهید چگونه به دست می آورید؟

برای به دست آوردن موفقیت شخصی، شاد بودن کافی نیست.

وقتی واقعاً بیشتر می‌خواهید، آن را به دست می‌آورید. افرادی که افزون‌طلب نیستند به خود اجازه بیشتر خواستن نمی‌دهند. در بعضی موارد آنها ممکن است از فکر داشتن بیشتر خوششان بیاید، ولی آنها به خود زحمت نمی‌دهند و مشتاق نیستند. برای داشتن موفقیت بیرونی، باید به قدری اشتیاق داشته باشیم که وقتی آن را به دست نمی‌آوریم، آزرده شویم. در عین حال باید بیاموزیم چگونه آزردگی‌مان را رها کرده، خود را شفا دهیم به طوری که شادی درونی را نیز تجربه کنیم. در حالی که با امواج اجتناب‌ناپذیر درماندگی، ناامیدی، نگرانی و سایر احساسات منفی روبه‌رو هستیم که با آرزوی موفقیت بیرونی می‌آید، همواره باید قادر باشیم لذت، عشق، اعتماد و صلح درونی را به دست آوریم.

 

این بینش روشن می‌سازد که چرا افراد بسیاری که به درجات بزرگی از موفقیت شخصی رسیده‌اند شروع‌های معمولی داشته‌اند. بسیاری از آنها در زمان کودکی، فقیر، محروم یا حتی یتیم بوده‌اند.

 

آنها راه سخت شاد بودن را کمتر آموختند ولی به خواستن بیشتر ادامه دادند. داستان‌های بی‌شماری نقل می‌شود از افرادی که چگونه موفق شده‌اند یا اینکه چگونه به خواسته‌هایشان رسیده‌اند و سرانجام بعضی‌ها سقوط کرده و خیلی سست شده‌اند و در زندگی و شغل آنها رکود حاصل شده است. پس از رسیدن به موفقیت بیرونی، «زندگی خوب» آنها از تولید خلاقیت یا جذب موفقیت بازمی‌مانند چون این افراد تماس با آرزوهایشان را دیگر از دست می‌دهند.

 

آنها یا به آرامی سقوط می‌کنند یا متوقف می‌شوند ولی همه افسرده باقی نمی‌مانند. بعد از سقوط کامل و از دست دادن همه چیز، اغلب افراد به عقب برمی‌گردند آنها با علاقه‌مندی نسبت به خواسته‌هایشان دوبار به‌ پا می‌خیزند.

 

شکست‌هایشان را رها می‌سازند، یاد می‌گیرند که چگونه با کم شاد باشند و یکبار دیگر برای رسیدن به خواسته‌هایشان شرایط مناسب فراهم می‌آورند.

بااحساس درد از دست دادن همه چیز، آنها آرزوهایشان را برای جذب و ایجاد موفقیت بیرونی تقویت می‌کنند. همچنان که همه چیزشان را از دست می‌دهند.


منبع: بیتوته

چگونه موفقیت را به دست بیاوریم؟

چگونه موفقیت را به دست بیاوریم؟

موفقیت یک نوع حس داخلی است که تا شخص باور نداشته باشد کسی نمی تواند بگوید که او فرد موفقی است.یکی از ویژگی های موفقیت هدفمندی است ,با یافتن راههای درست می توان به موفقیت دست پیدا کرد. به گفته آبراهام لینکلن:"همه مردم همان اندازه خوشبخت هستند که خود می خواهند."

بعضی از صاحب نظران باور دارند موفقیت مثلثی طلایی است؛ مثلثی که سه ضلع آن عبارتند از

1. نظم و آرامش
2. برنامه ریزی و دقت
3. سرعت عمل و وقت ‏شناسی

پرمودیترا می ‏گوید:«حتی یک شرکت یا مرکز موفق امتداد سایه یک مدیر موفق است» در حقیقت هر انسانی ناخدای کشتی زندگی خویش است و زمانی موفق خواهد بود که خوب بیندیشد، خوب حرکت کند، خوب با تغییرات سازگار شود، خوب برنامه‏ ریزی و خوب عمل کند.
ویلمام جیمز می گوید بزرگ‏ ترین کشف نسل ما این است که انسان میتواند با تغییر دادن دید خود زندگی ‏اش را تغییر دهدما امروزه اغلب در شرایط شتاب هستیم و سعی داریم مسائل را حل کنیم؛ اما در واقع بر شدت آن‏ها می‏افزاییم. از آن جا که همه چیز را مسئله مهمی می‏دانیم، از یک درام به سراغ درامی دیگر می‏رویم و بعد از مدتی به تدریج باور می‏کنیم که همه چیز مسئله بزرگی است. به این مهم توجه نمی‏کنیم که طرز برخورد ما با مسائل روی چگونگی حل آن‏ها تأثیر می‏گذارد. ما باید بیاموزیم که با مسائل راحت‏تر برخورد کنیم. اگر این نکته را بیاموزیم، مسائلی که حل ناشدنی به نظر می‏رسند راحت‏تر و بی‏اهمیت‏تر به نظر خواهند رسید و حتی مسائل بزرگتر و به راستی استرس‏آمیز به قدر سابق انسان را ناراحت نمی‏کنند.
خوشبختانه به گونه‏ای دیگر نیز می‏توان با زندگی روبرو گشت؛ روشی ملایم‏تر که زندگی را ساده‏تر و اشخاص را سازگارتر می ‏سازد. لازمه زندگی راحت‏تر و ملایم‏تر این است که عادت‏های کهنه را با واکنش‏های جدید عوض کنیم. عادات جدیدتر سبب می‏شوند زندگی رضایت بخش‏تر و سرشارتری داشته باشیم.


منبع: من میتونم

7 کلید جدید برای رسیدن به موفقیت!

موفقیت به افراد برگزیده تعلق ندارد؛ موفقیت متعلق به شماست، اگر بخواهید به دنبال آن بروید.

موفقیت را هیچ جا پخش نمی کنند، شما باید آن را بدست آورید، ولی نه با زور. اگر از درون فرد موفقی شوید می توانید موفقیت را بدست آورید.

 

هفت کلید موفقیت که زندگی انسان را تغییر می دهند عبارتند از:

 

1. جرأت انجام کار را داشته باشید.

دیل کارنگی می گوید: "کسی به بعیدترین نقطه می رسد که می خواهد کاری را انجام دهد و جرأت انجامش را دارد. قایق اطمینان از ساحل دور نمی شود".

آیا جرأت انجام کارهای غیرممکن را دارید؟ هیچ وقت نباید در زندگیتان زمانی باشد که شما سعی بر انجام غیرممکن نداشته باشید. غیرممکن ها هستند که شما را پرورش می دهند و به شما آن چیزی را نشان می دهند که باید به آن تبدیل شوید.

شروع کنید و جرأت داشته باشید. از دایره آسایش و راحتی خود دورتر بروید و خودتان را رشد دهید. میزان کاری که انجام می دهید را افزایش دهید، انتظاراتتان را بیشتر کنید و قوه تصور و خیالتان را تقویت کنید.

 

2. نرخ شکست خود را دوبرابر کنید.

توماس جی. واتسون می گوید: "می خواهید فرمولی برای موفقیت به شما بدهم؟ خیلی ساده است. نرخ شکست خود را دوبرابر کنید. شما به شکست به عنوان دشمن موفقیت می نگرید. ولی اصلاً اینطور نیست. شاید شکست شما را دلسرد کند یا شاید از آن چیزی یاد بگیرید. پس پیش بروید و اشتباه کنید. هر کاری می توانید بکنید. چون باید به یاد داشته باشید که آنجا جائی است که موفقیت را خواهید یافت". 

اگر می خواهید موفق شوید باید شکست بخورید. هیچ کس با چند شکست کوچک موفق نمی شود. بعد از تنها سه بار شکست خوردن، اولین کسی نخواهید بود که موفق می شود. باید شکست بخورید، شکست، شکست و شکست. شکست راه رسیدن به موفقیت است. آنقدر باید زمین بخورید تا راه رفتن را یاد بگیرید.

 

3. از خواسته خود استفاده کنید.

وینسنت تی. لمباردی می گوید: "تفاوت بین یک فرد موفق و دیگران عدم توانایی یا کمبود دانش او نیست، بلکه نخواستن اوست".

آرزو کلمه دیگری برای خواسته است. برای موفق شدن باید بیشتر از هر چیز دیگری آرزوی موفق شدن داشته باشید. افراد موفق قویتر از دیگران و لزوماً باهوشتر نیستند، ولی آرزوی آنها بیشتر است. آنها آرزوی فراوانی برای دیدن تحقق هدفشان دارند. آیا شما هم این آرزوی فراوان را دارید؟ بدون آرزو، انگیزه رسیدن به هدف را نخواهید داشت.

 

4. شما به اراده و تعهد نیاز دارید.

ماریو آندرتی می گوید: "آرزو کلید انگیزه است، ولی اراده و تعهد است که موجب پیگیری مداوم هدفتان می شود – تعهد به برتری – که شما را قادر می سازد به موفقیتی که به دنبالش هستید برسید".

آیا اراده دارید؟ فرد مصمم بیشتر از هزاران فرد بی علاقه موفق می شود. آرزو، اراده و تعهد از لحاظ استراتژیک شما را در موقعیت موفقیت قرار می دهند.

 

5. برتری لازم است.

چارلز کندال آدامز می گوید: "هیچ کس فقط با کاری که از او خواسته می شود به موفقیت بسیار برجسته ای نمی رسد؛ مقدار و برتری چیزهای فراتر از لزوم است که بزرگی تمایز نهایی شما را مشخص می کند".

آیا خدمات عالی ارائه می دهید؟ برای بهترین شدن، باید بهترین خدمات را ارائه دهید. باید به مشتریانتان چیزی ارائه دهید که نمی توانند آن را از جای دیگری بدست آورند.

کیفیت خدمات شما چگونه است؟ آیا کسی می تواند کار شما را انجام دهد؟ آیا کار شما عالی است؟

 

6. خیال لازم است

جیمز آلن می گوید: "خیالی که شما در ذهنتان آن را می ستایید، ایده آلی که در صدر قلبتان می نشانید، همان چیزی است که زندگی تان را با آن می سازید و تبدیل به همان می شوید".

برای موفق شدن، باید به موفقیت فکر کنید. فقط از راه تعمق در موفقیت است که می توانید آرزوی موفق شدن را خلق کنید. باید خیال واضحی از آنچه دوست دارید بدست آورید داشته باشید. این آرزو و خواسته باید شما را از پا درآورد. اگر این آرزو شما را از پا درآورد، بالاخره روزی تحقق خواهد یافت.

 

7. به سمت موفقیت بروید

ماروا کالینز می گوید: "موفقیت به سمت شما نمی آید شما باید به طرفش بروید".

موفقیت از آسمان در آغوش شما نمی افتد؛ باید به دنبالش بروید. باید تعقیبش کنید. باید بیشتر از هر چیز دیگری آن را بخواهید. یک فرد تنبل موفق نخواهد شد، فقط کسانی که می خواهند کار کنند، کسانی هستند که می خواهند به سمتش بروند.

 

آیا می خواهید به سمت موفقیت بروید؟ آیا خیال واضحی از آن دارید؟ آیا آرزوی عطشناکی برای آن دارید؟ آیا می خواهید شکست بخورید؟ اگر اینطور هستید، در مسیر درست موفقیت هستید.


منبع: بیتوته

6 ویژگی انسان های موفق و به یادماندنی

برای موفق شدن، چه کارفرما باشید و چه کارمند، باید بتوانید در یادها بمانید.

بااینکه لازم نیست جالب‌ترین آدم روی زمین باشید، اما شناخته‌شده بودن یک از اصلی‌ترین اهداف بازاریابی، تبلیغاتو برندگذاری شخصی است.

از دل برود هر آنکه از دیده برفت، و هر که از دل برود از بازار کار هم خواهد رفت.

اما اگر تنها هدف شما این است که برای مقاصد کاری شناخته شوید، جا می‌مانید. آنهایی که برای اهداف درست، به‌یادماندنی  هستند معمولاً زندگی غنی‌تر، بهتر و راضی‌کننده‌تری دارند.

پس کارت ویزیت‌های پرزرق‌وبرق و گزاره‌های ارزش فردی و انتخاب‌ لباس‌های ویژه را فراموش کنید.

اینجا به شما یاد می‌دهیم چطور به‌یادماندنی شوید–و لذت بیشتری ببرید.

1.نبینید، انجام دهید.

هرکسی می‌تواند درمورد فیلم و تلویزیون و یا حتی کتاب نظر دهد. به همین دلیل است که نظر افراد اغلب سریع فراموش می‌شود. چیزی که شما می‌گویید جالب نیست، آنچه انجام می‌دهید جالب است.

زندگی‌تان را به جای تماشا کردن با فعالیت کردن بگذرانید. مطمئن باشید اتفاقات جالبی برایتان می‌افتد. اتفاقات جالب بسیار حاطره‌انگیزتر و به‌یادماندنی‌تر هستند.

این مسئله در این صورت بیشتر مصداق دارد که…

۲. کاری غیرعادی انجام دهید.

یک دایره بکشید و همه وسایلتان را داخل آن بگذارید. دایره شما مثل دایره بقیه خواهد بود: همه کار می‌کنند، همه خانواده دارند، همه خانه، ماشین و لباس دارند…

همه ما دوست داریم فکر کنیم که خاص هستیم اما متاسفانه همه ما یکجور هستیم و یکجور بودن اصلاً به یادماندنی نیست.

به همین خاطر سعی کنید هرازگاهی کاری غیرعادی انجام دهید. به کوهستانی که هیچکس برای کوه‌نوردی نمی‌رود بروید (حتماً آب با خودتان ببرید). با دخترتان مسابقه بدهید تا ببینید کدامتان می‌توانید بیشتر شنا کنید. یا یک روز کارتان را در یک کافی‌شاپ انجام دهید تا آدم‌های مختلفی را ببینید و چیزهای زیادی درمورد مردم و خودتان یاد بگیرید.

هرکاری که می‌کنید، هرچه غیرمنطقی‌تر و بی‌بازده‌تر باشد بهتر است. هدفتان این نیست که کاری ارزشمند انجام دهید؛ هدف این است که تجربه کسب کنید.
تجربیات، مخصوصاً تجربیات غیرعادی، زندگیتان را غنی‌تر و جالب‌تر می‌کنند. حتی می‌توانید…

3.یک ماموریت بی‌ارزش راه بیندازید.

شما فوق‌العاده متمرکز و بی‌اندازه کارآمد هستید.

همچنین شدیداً حوصله‌سربر.

وقتی جوان بودید و ایده‌های احمقانه را باوجود نتایج غیرمنطقی‌شان دنبال می‌کردید، به یاد دارید؟ مثل سر کشیدم یک بطری نوشابه بدون وقفه…

این کارها باوجود بی‌معنا و غیرمفید بودنشان بسیار مفرح بودند. درواقع هرچه بی‌معناتر و بی‌هدف‌تر باشند، لذت بیشتری به شما می‌دادند.

پس فقط یکبار هم که شده کاری کنید که آدم‌بزرگ‌ها دیگر انجام نمی‌دهند. برای دیدن یک گروه موسیقی هشت ساعت رانندگی کنید یا هر کار دیگری که هیچکس حاضر به انجامش نیست.

مطمئن باشید این کارتان همیشه به یاد خودتان و بقیه خواهد ماند.

4.به یک جنبش ملحق شوید.

آدمها به کسانیکه به دیگران توجه می‌کنند، توجه خواهند کرد. وقتی برای چیزی یا هدفی می‌ایستید، از دیگران جدا خواهید بود.

اما…

۵. اجازه بدهید دیگران کارهایتان را بفهمند.

آدمهایی که خودستایی می‌کنند برای کاری که انجام داده‌اند به یاد نمی‌مانند؛ برای خودستا بودنشان در ذهن‌ها می‌مانند.

کار خوب انجام دهید و مطمئن باشید بقیه می‌فهمند. هرچه کمتر درمورد کارهای خوبتان حرف بزنید، بیشتر به یاد دیگران خواهد ماند.

۶. از خودتان فراتر روید.

بیشتر اوقات در کارتان با احتیاط گام برمی‌دارید. از هر احتمال شکست دوری کرده و درعین حال برای مطمئن شدن از اینکه دستاوردهایتان روز به روز بالاتر می‌رود، احتمال موفقیت را بالا می‌برید.

به ناچار این رویکرد به زندگی خصوصیتان هم کشیده می‌شود.

بنابراین می‌دوید اما وارد مسابقه نمی‌شود چون نمی‌خواهید که بازنده شوید. می‌خوانید اما وارد هیچ گروه موسیقی نمی‌شوید چون فکر می‌کنید مثل بهترین خواننده‌ها نخواهید بود.

دوست دارید تصویری که از شما به ذهن می‌ماند، ایدآل‌ترین تصویر باشد و فکر می‌کنید که شما یک انسان نیستید، یک رزومه کاری هستید.

دست از ایدآل به نظر رسیدن بردارید. نقص‌هایتان را بپذیرید. دچار اشتباه شوید. چیزهای مختلف را امتحان کنید و بگذارید که شکست بخورید.

و وقتی که شکست خوردید با خودتان با مهربانی و بخشندگی رفتار کنید.

وقتی اینکار را بکنید، مردم مطمئناً شما را به خاطر می‌سپارند چون کسانیکه میل به شکست داشته باشند و از آن نترسند بسیار کم هستند و چون کسانیکه تواضع و بخشایش نشان می‌دهند بسیار نادرند.


منبع: الاماتو