چه عواملی سبب میشود تا بعضی از کسب و کارها موفق شوند و برخی دیگر شکست بخورند؟ چرا برخی از مردم در فرهنگها و یا مناطق خاص عملکرد بهتری نسبت به افراد دیگر دارند؟ در این مقاله نگاهی به عوامل موثر موفقیت در کسب و کار میاندازیم.
– فرهنگ به الگوها و عقاید مرسوم که تاثیر مهمی در ارزشها، ادراک، ترجیحات و رفتار افراد دارد اطلاق میشود. فرهنگ و کسب و کار از بسیاری جهات نقاط ارتباطی دارند.
– افرادی که به صورت سنتی با کسب و کارها عجین هستند گرایشات کسب و کارانه دارند و کارمندی را چیزی محقر میدانند.
– فرهنگ کسب و کار، افراد را از محافظه کاری و گرایشات به شغل کارمندی به دور میکند.
– فرهنگ مصرفگرایی که در آن مردم کالاهای مادی را بیشتر طالب هستند، کسب و کار را حوزهای معرفی میکند که در آن درآمد کاسبی بیشتر از کارمندی است.
– افرادی که با شغلهای استخدامی و یا خدمات دیگر درگیر هستند به فرزندان خود فشار میآورند تا شغل امن و ثابت برای خود انتخاب کنند و روح کسب و کار را از همان ابتدای کودکی در خود از بین میبرند.
– فرهنگ صرفهجو که در آن مردم کمتر خرج میکنند و بیشتر برای روز مبادا پسانداز مینمایند، آنها کارآفرینی (نوآوری) را امری پرریسک و پرخطر میداند و بر این باور است که عواید شغل ثابت و امن بسیار بیشتر از کسب و کار (کسب درآمد) شخصی است.
آنچه که در زیر بدانها اشاره میشود مواردی هستند که محیط سیاسی در کسب و کار تاثیر می گذارد.
– شرایط ناپایدار سیاسی که در آن سیاستهای دولتی مدام در حال تغییر است، آنها را (کسب و کار) دلسرد می کند و باعث میشود که سرمایهگذاران نسبت به امنیت سرمایه خود واهمه داشته باشند.
– حمایت دولتی برای توسعه اقتصادی از طریق توسعه زیرساخت، تسهیلات، پارک های علم و فناوری و هر آنچه مشوق کسب و کار است.
– مالیات زیاد که میتواند سود را کم کند، معمولاً کارآفرینان را دلسرد میکند. از طرف دیگر، معافیتهای مالیاتی مشوق کسب و کارها و استارتاپها میباشد. (مدیریت)
– دسترسی به زیرساختها و خدمات همگانی همچون جادههای خوب، برق، امکانات ارتباطی و عدم وجود فساد و کاغذ بازی برای دسترسی به تسهیلات ذکر شده معمولاً کارآفرینان را تشویق و جذب میکند.
– آزادی اقتصادی با قانونگذاری مطلوب و موانع کم به منظور راهاندازی کسب و کار مشوق کارآفرینان است.
– اقتصاد عامل بسیار مهمی است که بر کسب و کار (کسب درآمد) مؤثر است.
– قدرت خرید عمومی مردم که با سطح درآمد و رفاه اقتصادی منطقه مشخص میشود، نقش مهمی بر موفقیت در کسب و کار دارد.
– در زمان رکود اقتصادی، با توجه به کاهش قدرت خرید مردم و عدم تمایل به سرمایه گذاری، کسب و کارها با واکنش منفی مواجه میشوند.
– در اقتصاد معیشتی بیشتر مردم با کشاورزی درگیر هستند، محصول خود را مصرف میکنند و مابقی را با کالاها و خدمات ساده مبادله میکنند.
دسترسی به منابع اساسی در راه اندازی کسب و کار
– یکی از عوامل کلیدی و موثر بر راهاندازی کسب و کار، دسترسی به منابعی همچون سرمایه، نیروی انسانی، مواد اولیه، زیرساخت و خدمات همگانی است.
– سرمایه برای راهاندازی کسب و کار حیاتی است. دسترسی به سرمایه، به کارآفرین اجازه میدهد که عوامل دیگر را کنار هم گرد آورده و اقدام به تولید محصول یا خدمت کند. (راه های پولدار شدن)
– اهمیت سرمایه انسانی و کارمندان را نباید نادیده گرفت. هیچ کسب و کاری بدون کارمندان ماهر و متعهد موفق نمیشود.
– وجود کسب و کارهای زیاد و متنوع مستلزم دسترسی به مواد خام میباشد.
– زیرساخت فیزیکی و خدمات همگانی همچون جادههای سالم و با کیفیت، پارکینگ، امکانات ارتباطی و برق، همگی فاکتورهایی اساسی در کارکرد بدون نقص یک کسب و کار هستند.
با وجود اهمیت تمام موارد بالا، موفقیت در کسب و کار جدید به تیپ شخصیتی کارآفرین برمیگردد.
کارآفرین (نوآوری) در حقیقت رهبر و راهبر کسب و کار است (مدیریت استراتژی) و نیاز است تا ویژگیهای زیر را داشته باشد:
• سخت کوشی و سماجت در کار
• قدرت مدیریت و کاهش خطرهای ریسک (مدیریت)
• قدرت ایجاد و توسعه یک کسب و کار جامع و داشتن نقشههای آماده جایگزین (طرح کسب و کار)
• جهتگیری قوی که رسیدن به اهداف را آسان میکند
اگر به دنبال چند راز موفقیت در کسب و کار هستید خوب است که از زبان ریچارد برانسون سرمایهگذار و صاحب کسب و کار اهل بریتانیا که بیش از ۴۰۰ کمپانی در سر تا سر جهان را تحت مالکیت خود دارد رازهایی را بشنوید.
او در زمینهی بازرگانی، توریست، هواپیمایی و… فعالیت میکند و صاحب تیم Virgin نیز هست. ریچارد برانسون ۵ راز موفقیت در کسب و کار دارد که در ادامه میخوانیم. با ما همراه باشید.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از بازده، ریچارد برانسون معتقد است باید از آنچه که در کار و تجارت به آن میپردازید لذت ببرید چون شروع یک کسب و کار یعنی آغاز راه پر فراز و نشیب و پشتکار فراوان بنابراین اگر قرار است که مشکلات فراوانی را در کسب و کار حل کنیم و کسب تجربه کنیم باید از آنها لذت ببریم. او معتقد است زمانی که برای نخستین بار گروه Virgin را تشکیل داده بیشتر از کسب درآمد به فکر ایجاد احساس رضایت و خوشنودی از کسب و کاری که راه انداخته، بوده است.
ریچارد برانسون به افرادی که میخواهند کسب و کاری راهاندازی کنند توصیه میکند که تجارت خود را با پایه و اساس محکم ایجاد کنند او بر این باور است که فرقی بین تجارت در زمینهی خدمات یا صنعت یا تولید نیست بلکه تفاوت اصلی آنها ایجاد تجارتی با پایه و اساس محکم است. شروع یک تجارت چندان سخت نیست اما پایداری و دوام در آن و در نهایت موفق بودن در آن بسیار مهم است. او شرکتهایی مثل مایکروسافت، گوگل و اپل را که جزء شرکتهای قدرتمند هستند به عنوان مثال مطرح میکند که توانستند بیش از ۲۰ سال فعالیت مداوم داشته باشند.
ریچارد برانسون همچنین بر این باور است که یک تجارت خوب باید کارمندانی داشته باشد که از کار در آن تجارت احساس غرور کنند. یک کسب و کار خوب باید دارای یک تیم کاری متشکل از اعضایی خلاق، نوآور و با استعداد باشد که از اینکه در تجارت شما مشغول فعالیت هستند به خود ببالند.
یک مدیر یا یک کارفرمای خوب بودن لازمهی موفقیت هر کسب و کاری است. ریچارد برانسون معتقد است یک مدیر خوب باید یک شنوندهی خوب باشد. او توصیه میکند که مدیران باید همیشه خوب بشنوند تا بتوانند تجربه کسب کنند آنها هرگز نباید افراد را مستقیماً مورد نقد و سرزنش قرار دهند دائماً باید از کارمندان و کسانی که برای آنها کار میکنند تشکر کنند. برانسون معتقد است که تقدیر و تشکر باعث پیشرفت کارمندان میشود. همچنین او معتقد است که اگر کارمندی وظایف را درست انجام نمیدهد نباید او را سرزنش یا تنبیه کنید بلکه باید بدانید تیم کاری مثل اعضای یک خانواده است آنها باید به یکدیگر کمک کنند تا بتوانند موفق شوند.
برانسون معتقد است که یک مدیر خوب نباید تنها پشت میز خود نشسته و ساعات کاریاش را بدون جلسه یا ملاقات با دیگر کارفرمایان و کاسبان دیگر سپری کند. یک مدیر خوب باید دائماً در حال جست و جو و کشف راههای جدید برای انجام بهتر کارها باشد خود از نزدیک شرکتها و استراتژیهای آنها را ببیند خود ریچارد برانسون از سفرهایی که انجام داده و تجاربی که کسب کرده توانسته موفقیتهای زیادی را بهدست بیاورد.
منبع: اقتصاد آنلاین
بسیاری از کسانی که مشغول کار یا جویای کار هستند نگران این هستند که مانند افرادی به نظر بیایند که مدام کار خود را تغییر می دهند به همین دلیل حتی به کاری که از آن متنفرند می چسبند آنها میترسند که رزومه ای که دارای شغل های کوتاه مدت زیادی باشد برای کارفرمایان مورد قبول نباشد. کارفرمایانی که می توانند باعث بیشترین رشدتان شوند، بیشترین ارزش را برایتان قائل شوند و به شما تجربه ی یادگیری بدهند کسانی هستند که دستاورد های واقعی را بر اساس مفهوم قدیمی ثبات در یک شغل ارزشگذاری نمی کنند.
هنگامیکه شما برای مدت طولانی در یک سازمان می مانید، به تدریج ارتباط با جهان خارج را از دست می دهید میدان دیدتان محدود می شود و شروع تمرکز روی أولویت های داخلی (موقعیت بعدی و اهداف فعلیتان) به جای تمرکز کردن روی جهان بزرگتر خارج از دیوار های شرکت می کنید. یکی از بزرگترین خطرات ماندن در یک شغل برای مدت بیش از حد این است که آنچه در صنعت و جهان گسترده و فراتر از آن اتفاق می افتد را نادیده می گیرید.
غیر از این که شرکتتان در حال رشد بسیار سریع ( 30 درصد رشد سالانه یا بیشتر ) باشد سخت یا غیر ممکن است که به خودتان فرصت کسب تجربه و چالش های جدید دهید.
بی کفایت بودن حس ناخوشایندی به وجود می آورد. فراموش نکنید که بیشترین یادگیری زمانیست که کمترین صلاحیت را داریم. به محض این که با یک شغل اشنا می شویم بخشی از مغزمان به خواب می رود و باعث می شود آگاهیمان را از دست بدهیم وقتی شغلتان را زیاد تغییر دهید هرگز از حالت آگاهی و کنجکاوی خارج نمی شوید. شما با ورود به کار جدید مهارت یادگیری سریع خود را تقویت می کنی
هر بار شغلتان را عوض می کنید مجبور می شوید ارزش خود را دوباره تنظیم و خودتان را دوباره تعریف کنید.اگر در کار قبلیتان چیزهای بسیاری یاد گرفتید و برای یک سمت بالاتر اماده بودید اما در شرکت فعلیتان این شرایط امکان پذیر نیست با عوض کردن محل کارتان سمت خودتان را تغییر دهید.شما می توانید تصمیم به ماندن در نقش قبلیتان را به دلایلی متعدد توجیه کنید، حقیقت این است که تنها چیزی که باید به یک کارفرما بفروشید تخصصتان است و تنها کاری که برای گسترش و رشد آن می توانید انجام دهید این است که از فرصت های جدید برای یادگیری بیشترین استفاده را کنید.
هرچه بیشتر شغلتان را تغییر دهید در مصاحبه راحت تر هستید و مذاکره درباره حقوقتان موفقیت آمیز تر می شود ،اگر در یک شغل ثابت بمانید این مهارت هایتان تقویت نمی شوند.
هرچی بیشتر شغلتان را تغییر دهید حس ششم شما قوی تر می شود.یادمیگیرید که همانطور که کارفرمایان شمارا ارزیابی می کنند شما هم آنهارا ارزیابی کنید و باعث می شود وقتتان را با کار کردن برای کسی که به شما آزادی عمل نمی دهد تا مهر کارتان را به نام خود بزنید نکنید، این دسته از افراد را کنار می گذارید و به جای آن با افرادی کار می کنید که مشوقتان باشند.
وقتی برای مدتی طولانی در یک شغل بمانید کارتان حوصله سر بر می شود، ایده هایتان کم می شوند و سپس از بین می رود.شما نیاز به " عینک تازه " دارید تا راهی به ایده های جدیدتان باز کند . به طور کلی اگر در شغل خود خواب هستید خلاقیتان را از دست می دهید.
شرکت هایی وجود دارند که افرادی را که در رزومه شان شغل های کوتاه مدت زیادی دارند ( 2 یا 3 سال ) را استخدام نمی کنند. اگر مصاحبه با این شرکت ها را تجربه کردید و شما رارد کردند شکر گزار باشید زیرا ترس بیش از حد در این دسته شرکت ها وجود دارد و هیچ راهی برای درخشیدنتان وجود ندارد پس خداراشکر کنید که در خواست کارتان را رد کردنند و باعث شدند به مسیر غلط هدایت نشوید.
هرچه تعداد شرکت هایی که در ان کار کردید بیشتر باشد سابقه تان در جامعه ی کسب و کار بیشتر می شود، با افراد بیشتری آشنا می شوید ، راحت تر به موقعیت های جدید کسب و کار می روید و متوجه می شوید چه چیز هایی در کارتان دارای اهمیت هستند . توجه کنید که هیچ چیز به اندازه ی تجربه به شما در کار کمک نمی کند.
اگر در شغلتان برای یک مدت طولانی ثابت بمانید در واقع با خودتان دشمنی می کنید زیرا به این باور میرسید که در کار دیگری موفق نمی شوید و توانایی های خودتان را نمی بینید تجربه ی عوض کردن کار باعث می شود متوجه شوید در یک جعبه محبوس نشدید.
به هیچ کس حتی ریستان اجازه ندهید که شمارا محدود کند، خودتان فرمان را به دست بگیرید و مسیر شغلتان را انتخاب کنید.
منبع: سه سوت جابز
برای به دست آوردن موفقیت شخصی، شاد بودن کافی نیست.
وقتی واقعاً بیشتر میخواهید، آن را به دست میآورید. افرادی که افزونطلب نیستند به خود اجازه بیشتر خواستن نمیدهند. در بعضی موارد آنها ممکن است از فکر داشتن بیشتر خوششان بیاید، ولی آنها به خود زحمت نمیدهند و مشتاق نیستند. برای داشتن موفقیت بیرونی، باید به قدری اشتیاق داشته باشیم که وقتی آن را به دست نمیآوریم، آزرده شویم. در عین حال باید بیاموزیم چگونه آزردگیمان را رها کرده، خود را شفا دهیم به طوری که شادی درونی را نیز تجربه کنیم. در حالی که با امواج اجتنابناپذیر درماندگی، ناامیدی، نگرانی و سایر احساسات منفی روبهرو هستیم که با آرزوی موفقیت بیرونی میآید، همواره باید قادر باشیم لذت، عشق، اعتماد و صلح درونی را به دست آوریم.
این بینش روشن میسازد که چرا افراد بسیاری که به درجات بزرگی از موفقیت شخصی رسیدهاند شروعهای معمولی داشتهاند. بسیاری از آنها در زمان کودکی، فقیر، محروم یا حتی یتیم بودهاند.
آنها راه سخت شاد بودن را کمتر آموختند ولی به خواستن بیشتر ادامه دادند. داستانهای بیشماری نقل میشود از افرادی که چگونه موفق شدهاند یا اینکه چگونه به خواستههایشان رسیدهاند و سرانجام بعضیها سقوط کرده و خیلی سست شدهاند و در زندگی و شغل آنها رکود حاصل شده است. پس از رسیدن به موفقیت بیرونی، «زندگی خوب» آنها از تولید خلاقیت یا جذب موفقیت بازمیمانند چون این افراد تماس با آرزوهایشان را دیگر از دست میدهند.
آنها یا به آرامی سقوط میکنند یا متوقف میشوند ولی همه افسرده باقی نمیمانند. بعد از سقوط کامل و از دست دادن همه چیز، اغلب افراد به عقب برمیگردند آنها با علاقهمندی نسبت به خواستههایشان دوبار به پا میخیزند.
شکستهایشان را رها میسازند، یاد میگیرند که چگونه با کم شاد باشند و یکبار دیگر برای رسیدن به خواستههایشان شرایط مناسب فراهم میآورند.
بااحساس درد از دست دادن همه چیز، آنها آرزوهایشان را برای جذب و ایجاد موفقیت بیرونی تقویت میکنند. همچنان که همه چیزشان را از دست میدهند.
منبع: بیتوته
برای موفق شدن، چه کارفرما باشید و چه کارمند، باید بتوانید در یادها بمانید.
بااینکه لازم نیست جالبترین آدم روی زمین باشید، اما شناختهشده بودن یک از اصلیترین اهداف بازاریابی، تبلیغاتو برندگذاری شخصی است.
از دل برود هر آنکه از دیده برفت، و هر که از دل برود از بازار کار هم خواهد رفت.
اما اگر تنها هدف شما این است که برای مقاصد کاری شناخته شوید، جا میمانید. آنهایی که برای اهداف درست، بهیادماندنی هستند معمولاً زندگی غنیتر، بهتر و راضیکنندهتری دارند.
پس کارت ویزیتهای پرزرقوبرق و گزارههای ارزش فردی و انتخاب لباسهای ویژه را فراموش کنید.
اینجا به شما یاد میدهیم چطور بهیادماندنی شوید–و لذت بیشتری ببرید.
هرکسی میتواند درمورد فیلم و تلویزیون و یا حتی کتاب نظر دهد. به همین دلیل است که نظر افراد اغلب سریع فراموش میشود. چیزی که شما میگویید جالب نیست، آنچه انجام میدهید جالب است.
زندگیتان را به جای تماشا کردن با فعالیت کردن بگذرانید. مطمئن باشید اتفاقات جالبی برایتان میافتد. اتفاقات جالب بسیار حاطرهانگیزتر و بهیادماندنیتر هستند.
این مسئله در این صورت بیشتر مصداق دارد که…
یک دایره بکشید و همه وسایلتان را داخل آن بگذارید. دایره شما مثل دایره بقیه خواهد بود: همه کار میکنند، همه خانواده دارند، همه خانه، ماشین و لباس دارند…
همه ما دوست داریم فکر کنیم که خاص هستیم اما متاسفانه همه ما یکجور هستیم و یکجور بودن اصلاً به یادماندنی نیست.
به همین خاطر سعی کنید هرازگاهی کاری غیرعادی انجام دهید. به کوهستانی که هیچکس برای کوهنوردی نمیرود بروید (حتماً آب با خودتان ببرید). با دخترتان مسابقه بدهید تا ببینید کدامتان میتوانید بیشتر شنا کنید. یا یک روز کارتان را در یک کافیشاپ انجام دهید تا آدمهای مختلفی را ببینید و چیزهای زیادی درمورد مردم و خودتان یاد بگیرید.
هرکاری که میکنید، هرچه غیرمنطقیتر و بیبازدهتر باشد بهتر است. هدفتان این نیست که کاری ارزشمند انجام دهید؛ هدف این است که تجربه کسب کنید.
تجربیات، مخصوصاً تجربیات غیرعادی، زندگیتان را غنیتر و جالبتر میکنند. حتی میتوانید…
شما فوقالعاده متمرکز و بیاندازه کارآمد هستید.
همچنین شدیداً حوصلهسربر.
وقتی جوان بودید و ایدههای احمقانه را باوجود نتایج غیرمنطقیشان دنبال میکردید، به یاد دارید؟ مثل سر کشیدم یک بطری نوشابه بدون وقفه…
این کارها باوجود بیمعنا و غیرمفید بودنشان بسیار مفرح بودند. درواقع هرچه بیمعناتر و بیهدفتر باشند، لذت بیشتری به شما میدادند.
پس فقط یکبار هم که شده کاری کنید که آدمبزرگها دیگر انجام نمیدهند. برای دیدن یک گروه موسیقی هشت ساعت رانندگی کنید یا هر کار دیگری که هیچکس حاضر به انجامش نیست.
مطمئن باشید این کارتان همیشه به یاد خودتان و بقیه خواهد ماند.
آدمها به کسانیکه به دیگران توجه میکنند، توجه خواهند کرد. وقتی برای چیزی یا هدفی میایستید، از دیگران جدا خواهید بود.
اما…
آدمهایی که خودستایی میکنند برای کاری که انجام دادهاند به یاد نمیمانند؛ برای خودستا بودنشان در ذهنها میمانند.
کار خوب انجام دهید و مطمئن باشید بقیه میفهمند. هرچه کمتر درمورد کارهای خوبتان حرف بزنید، بیشتر به یاد دیگران خواهد ماند.
بیشتر اوقات در کارتان با احتیاط گام برمیدارید. از هر احتمال شکست دوری کرده و درعین حال برای مطمئن شدن از اینکه دستاوردهایتان روز به روز بالاتر میرود، احتمال موفقیت را بالا میبرید.
به ناچار این رویکرد به زندگی خصوصیتان هم کشیده میشود.
بنابراین میدوید اما وارد مسابقه نمیشود چون نمیخواهید که بازنده شوید. میخوانید اما وارد هیچ گروه موسیقی نمیشوید چون فکر میکنید مثل بهترین خوانندهها نخواهید بود.
دوست دارید تصویری که از شما به ذهن میماند، ایدآلترین تصویر باشد و فکر میکنید که شما یک انسان نیستید، یک رزومه کاری هستید.
دست از ایدآل به نظر رسیدن بردارید. نقصهایتان را بپذیرید. دچار اشتباه شوید. چیزهای مختلف را امتحان کنید و بگذارید که شکست بخورید.
و وقتی که شکست خوردید با خودتان با مهربانی و بخشندگی رفتار کنید.
وقتی اینکار را بکنید، مردم مطمئناً شما را به خاطر میسپارند چون کسانیکه میل به شکست داشته باشند و از آن نترسند بسیار کم هستند و چون کسانیکه تواضع و بخشایش نشان میدهند بسیار نادرند.
منبع: الاماتو