7قانون فروش موفق برایان تریسی :
فروش حرفهای مانند آشپزی ترکیبی از علم و هنر است. هرگز بدون این هفت ماده اولیه ارزشمند، قدم به آشپزخانه نگذارید. اگر برای طبخ غذای خود، هر یک از آنها را در اختیار ندارید و یا آنها را با نسبت یا ترتیب اشتباه باهم ترکیب کنید، هیچ فروشی انجام نمیشود.
بیایید از تشبیه دیگری استفاده کنیم. فروش مانند شمارهگیری یک شماره تلفن هفترقمی است. اگر میخواهید با فرد آنطرف خط ارتباط برقرار کنید، باید این اعداد را با ترتیب صحیح وارد کنید. در فروش نیز باید از این فرایند مشخص هفتمرحلهای پیروی کنید تا بیشترین مقدار فروش، فروش مجدد و مشتریان معرفیشده را برای خود تضمین کنید.
قانون 1: تشخیص مشتریان واقعی
اولین قانون موفقیت در فروش «تخصیص زمان بیشتر به مشتریان احتمالی بهتر» است. ممکن است مشتریان احتمالی زیادی برای محصولات و خدمات شما وجود داشته باشند، اما همه آنها مشتریان احتمالی مناسب شما نیستند.
خریداران اصلی محصولات و خدمات شما چه کسانی هستند؟ در بسیاری از کسبوکارها، 20 درصد مشتریان، 80 درصد محصولات و خدمات را میخرند. کار مهم شما پیدا کردن آن 20 درصد از مشتریان است. اگر در کار معامله سهام هستید، باید مشتریانی پیدا کنید که بیش از همه معامله میکنند. اگر تبلیغات میفروشید، باید مشتریانی پیدا کنید که بیشترین تبلیغات را میخرند.
این موضوع کاملا واضح است، اما بسیاری از صاحبان کسبوکارها هیچ شناختی از بهترین مشتریان خود ندارند. وقتی از شرکتهای مختلفی بازدید میکنیم که تحقیقات گستردهای در بخش بازاریابی انجام میدهند، با این وجود تیم فروش آنها هدر دادن همهجانبه زمان و پول را متوقف نمیکند، بهشدت متعجب میشویم. افراد بخش خدمات مشتری، تیم بازاریابی و نیروی فروش خود را گردهم آورید تا درباره بهترین خریداران بازار صحبت کنند.
اولین کار شما تشخیص مشتریان واقعی از افراد مردد است. وقت کافی اختصاص داده و سوالاتی بپرسید. انرژی و منابع فروش شما محدود هستند. نمیتوانید آنها را برای افرادی هدر دهید که نمیتوانند یا نمیخواهند از شما خرید کنند.
مشتری احتمالی مناسب ویژگیهایی دارد که میتوان آنها را اینگونه طبقهبندی کرد:
• زمانبندی: مشتری احتمالی نیازی واقعی دارد که توسط محصولات و خدمات شما برآورده میشود و هماکنون این نیاز وجود دارد.
• مشکل: مشتری احتمالی مشکلی شفاف و مشخص دارد که محصول و خدمت شما آنرا حل میکند.
• ارزش: مشتری احتمالی هدف مشخصی دارد که با کمک محصولات و خدمات شما با هزینهای بسیار کمتر از ارزش خود هدف، میتواند به آن دست یابد.
• درد: مشتری ناراضی است و یا ناخرسندیهایی دارد که برطرف کردن آنها از عهده محصولات و خدمات شما ساخته است.
• نتیجه: مشتری احتمالی نیازی دارد و یا میخواهد به نتایج مشخصی دست یابد و محصولات و خدمات شما باعث میشود که سریعتر، بهتر و ارزانتر به آن نتیجه دست یابد و بدون استفاده از این محصولات و خدمات چنین امکانی برایش میسر نمیشد.
شفافیت مهمترین عامل در هر شرایطی است. هم شما و هم مشتری احتمالی باید بهوضوح بدانید که چه نیاز، مشکل، هدف، نتیجه یا دردی وجود دارد و چرا محصول یا خدمت شما روشی مقرونبهصرفه برای مواجهه با آنهاست.
قانون 2: ایجاد صمیمیت و اعتماد
باوجود همه دادهها و تخصصهایی که در فرایند فروش مورد استفاده قرار میگیرد، اکثریت قریببهاتفاق تصمیمات خرید بر پایه احساسات، مخصوصا احساس خریداران (یا اطرافیان آنها) نسبت به محصول و فروشنده اتخاذ میشود. نوع احساس خریدار به فروشنده، نوع احساس او نسبت به کل شرکت را شکل میدهد.
بهترین فرایند فروش فرایندی است که طی آن، مشکلات مصرفکننده را - با جزئیات واقعی - به او گوشزد کرده و سپس مزایای حاصل از راهحلهای خود را به او نشان میدهید. البته، بزرگترین بخش فروش تا بعد از فروش ادامه پیدا میکند.
وقتی فروشی انجام میدهید، باید خدمت یا محصول را تحویل دهید و مطمئن شوید که بهطور رضایتبخشی نصب شده و مورد استفاده قرار میگیرد و تا زمان مشخصی بعد از فروش، پاسخگوی شکایات و نگرانیهای مشتریان باشید. به همین دلیل، مشتری در ابتدا بهدنبال ارتباط است. تا زمانی که مشتری نگران است، ارتباط با فروشنده بسیار مهمتر از خود محصول یا خدمت است.
قانونی با عنوان «قانون تلاش غیرمستقیم» در فروش وجود دارد. بر اساس این قانون هرچه بر ارتباطات (رویکرد غیرمستقیم) تمرکز کنید، فروش بهتری خواهید داشت. اما هرچه بیشتر بر فروش تمرکز کنید و ارتباطات را نادیده بگیرید، احتمال فروش یا برقراری ارتباط خوب با مشتری ضعیفتر خواهد شد.
اعتماد و اعتبار مهمترین عوامل در ارتباطات فروش هستند. مشتری باید کاملا به شما (فروشنده) اعتماد کند و اطمینان قطعی داشته باشد که به تعهدات خود عمل خواهید کرد. مشتری باید معتقد باشد که کارایی محصول و خدمت شما همان است که در ابتدا گفتهاید و به همان ترتیب هم باقی خواهد ماند.
صحبت به فروش منجر نمیشود. بین تعداد سوالاتی که درباره نیازها و خواستههای مشتری میپرسید و قدرت ارتباطی که شکل میدهید، رابطهای مستقیم وجود دارد. صحبت به فروش منجر نمیشود، پرسیدن به فروش منجر میشود.
به علاوه، بین گوشدادن دقیق به پاسخهای مشتریان و میزان علاقه و اعتماد مشتری به شما رابطه مستقیمی وجود دارد. واقعیت این است که گوش دادن اعتماد بهوجود میآورد. برای ایجاد ارتباطی قابلاعتماد بین فروشنده و مشتری، هیچ راهی سریعتر و موثرتر از پرسیدن سوالات بسیار از مشتری و گوش سپردن دقیق به پاسخها نیست.
هرچه دقیقتر به سخنان مشتری گوش بسپارید، علاقه و اعتماد او به شما افزونتر شده و پذیرای محصولات و خدمات شما خواهد بود. سوالات، کلید کار و اعتماد، عامل حیاتی در این فرایند هستند.
قانون 3: تشخیص دقیق نیازها
بسیاری از مشتریان وقتی با شما صحبت میکنند نمیدانند نیازی دارند که برآوردن آن از عهده محصول یا خدمت شما ساخته است. آنها افرادی مردد هستند و صرفا به جمعآوری اطلاعات میپردازند.
وقتی با مشتری صحبت میکنید، ممکن است نیازی داشته باشد که مشخص، نامشخص یا غیرواقعی باشد. اگر نیاز مشخص باشد، ممکن است مشتری روش دقیق برآورده کردن آنرا بداند و یا نداند. ممکن است نیاز واقعی او با آنچه فکر میکند نیاز دارد، بسیار متفاوت باشد.
اگر نیاز نامشخص و مبهم باشد، شما و مشتری تنها از طریق معاینه و تشخیص میتوانید نیازهای موجود را بهدقت بشناسید و روش برآورده کردن آنها بهوسیله محصولات و خدمات خود را مشخص کنید.
در بسیاری از موارد، مشتری ممکن است فکر کند نیازی دارد، درحالیکه شرایط او واقعا رضایتبخش است. او به محصول یا خدمت شما احتیاجی ندارد و کار شما بهعنوان فروشنده حرفهای آن است که این موضوع را به او گوشزد کنید.
پرسیدن سوالات مختلف کلی و جزئی و گوشسپردن به پاسخ آنها، روش دقیق تعیین نیازها است. پردرآمدترین فروشندهها، سوالات خود را از قبل بهدقت آماده میکنند، آنها را یاداشت کرده و بهترتیب میپرسند.
بدترین فروشنده کسی است که هرچه به ذهنش میرسد را بیان کند و در حین مکالمه فروش، از یک مطلب به مطلب دیگر بپرد. پرسیدن سوالات نامرتبط بدون شک از اعتبار شما میکاهد و دستیابی به فروش را بسیار دشوار میکند.
قانون 4: ارائه متقاعدکننده
ارائه همان چیزی است که منجر به فروش واقعی میشود. در فرایند فروش میتوانید اشتباهات زیادی مرتکب شوید، اما کیفیت ارائه، تعیینکننده خرید یا عدم خرید مشتری است.
بهترین روش فروش، نشان دادن، توضیح دادن و پرسیدن یک سوال است. برای مثال میگویید: «این یک نرمافزار حسابداری برای مشاغل کوچک است که با آن میتوانید همه اعداد کسبوکار خود را مدیریت کنید. آیا به این موضوع علاقه دارید؟»
در ارائه فروش از «فروش آزمایشی» استفاده کنید. این سوالی است که میتواند بدون متوقفکردن فرایند فروش، جوابی «منفی» داشته باشد، زیرا فرصت دیگری برای ارائه پاسخ در اختیار فروشنده قرار میدهد. برای مثال:
فروشنده: آیا مایلید این نرمافزار را روی کامپیوتر منزل خود نصب کنید؟
مشتری: نه ترجیح میدهم در دفتر خود از آن استفاده کنم.
فروشنده: مشکلی نیست. این نرمافزار هم روی کامپیوترهای خانگی کار میکند و هم روی سیستمهای سرور.
بهعلاوه، در ارائه فروش قوی و حرفهای، مرتبا به تجارب مشتریانی که با موفقیت از این محصول یا خدمت استفاده کردهاند اشاره میشود. داستان مشتریانی را تعریف کنید که شرایطی نزدیک یا مشابه با مشتریان احتمالی داشته، محصول یا خدمت شما را خریدهاند و از نتایج آن راضی هستند.
قانون 5: پاسخگویی مؤثر به اعتراضات
هیچ فروشی بدون اعتراض انجام نمیشود. اعتراضها نشانگر علاقه هستند. هرچه مشتری احتمالی سوالات بیشتری درباره محصولات و خدمات شما بپرسد، احتمال اینکه علاقه کافی برای خرید آن پیدا کند، بیشتر است.
«قانون شش» در مورد اعتراضات صدق میکند. این قانون میگوید تعداد اعتراضات به یک خدمت یا محصول بیشتر از شش مورد نیست. گاهی فقط یک یا دو مورد وجود دارد اما بیشتر از شش نخواهد شد. یک ورق کاغذ بردارید و پاسخ این سوال را بنویسید:
«مشتری احتمالی متناسب ممکن است چه دلایلی برای عدم خرید محصولات و خدمات من ارائه دهد؟»
حتی اگر ظرف مدت یک هفته یا یک ماه اعتراضات زیادی دریافت میکنید، میتوان همه آنها را در شش گروه یا کمتر طبقهبندی کرد. اعتراضات احتمالی مهم را مشخص کنید و پاسخهایی منطقی و مستحکم برای هر کدام از آنها در نظر بگیرید تا وقفهای در فرایند فروش ایجاد نشود.
قانون 6: قطعیکردن فروش
بازیکنان گلف میگویند: «اولین ضربه را برای نمایش میزنیم، اما در ضربات بعد، پول جایزه را نشانه میرویم.»
تاکنون همه مراحل فروش که درباره آنها صحبت کردهایم را انجام دادهاید، اما توانایی شما برای قطعی کردن فروش و وادار کردن خریدار به اتخاذ تصمیم خرید همان زمانی است که «پول را نشانه میروید.»
قدرتمندترین واژه در فرایند فروش «درخواست» است. افراد زیادی از عدم پذیرش و یا شنیدن واژه «نه» در مکالمه فروش هراسانند و به همین دلیل، هیچگاه درخواست نمیکنند. آنها منفعلانه مینشینند و امیدوارند مشتری پیشقدم شده و خدمات و محصولات آنها را بخرد. اما چنین اتفاقی بهندرت روی میدهد. حتی اگر مشتری محصولی را بخواهد، به آن نیاز داشته باشد، بتواند از آن استفاده کند و استطاعت مالی خرید آن را داشته باشد، مسئولیت فروشنده این است که به این موضوع پرداخته و از مشتری درخواست خرید کند.
دعوت به خرید. شاید ساده ترین تکنیک قطعیکردن فروش دعوت به خرید است. وقتی محصول را ارائه کردید، بپرسید: «آیا نگرانی یا سوالی دارید که در موردش صحبت نکرده باشیم؟»
وقتی مشتری میگوید: «نه، فکر میکنم در مورد تمام موارد صحبت شد.» با گفتن جمله «خوب، پس چرا آنرا امتحان نمیکنید؟» مشتری را دعوت به خرید میکنید.
همچنین، میتوانید درباره نحوه تحویل محصول یا خدمت صحبت کنید.
بسیاری از مشتریان تنها بهاندازه یک درخواست با خرید فاصله دارند. تنها چیزی که احتیاج دارند کمی تشویق و ترغیب است. وقتی از آنها میپرسید «اگر علاقهمند هستید، چرا آنرا امتحان نمیکنید؟» از شنیدن پاسخ «حتما، چرا که نه؟» شگفتزده خواهید شد.
خبر خوب این که اگر اعتماد و صمیمیت کافی ایجاد کنید، نیازها را بهدقت تشخیص دهید، یک ارائه منفعتمحور شفاف تدارک ببینید و به تمامی اعتراضات مشتری احتمالی پاسخ دهید، فروش خودبهخود بهسوی قطعیشدن پیش میرود. این کار ساده، آسان و تقریبا از پیش تعیینشده است. هیچگاه از درخواست کردن نترسید.
قانون 7: تکرار فروش و جذب مشتریان توصیهشده
این قانون، مهمترین بخش فرایند فروش است. هدف همه کارهایتان باید مراقبت از مشتریان و حفظ آنها بهگونهای باشد که منجر به خریدهای مجدد آنها شده و باعث شود شما را به دوستان و آشنایان خود نیز توصیه کنند. با هر مشتری مانند مشتری میلیوندلاری برخورد کنید و فرض کنید که توانایی خرید حجم عظیمی از محصولات و خدمات شما را دارد و شما را به تعداد قابلتوجهی از مشتریان احتمالی دیگر توصیه خواهد کرد.
بهطور میانگین، هرکس سیصد نفر را به اسم میشناسد، این افراد میتوانند دوستان، اقوام، معلمان، همکلاسیها، همکاران، افرادی که در حیطه کاری خود با آنها سروکار دارید و یا معاشران شما مانند بانکدار یا حسابدار باشند.
فرض کنید تنها 10 درصد افرادی که مشتریان شما میشناسند، مشتریان احتمالی محصولات یا خدمات شما باشند. پس اگر با مشتری خود به بهترین نحو برخورد کنید، او میتواند سی مشتری دیگر به شما معرفی کند. هرکدام از این سی مشتری نیز 300 نفر را میشناسند و تقریبا 10 درصد آن افراد نیز میتوانند مشتریان احتمالی شما باشند.
پس میبینیم که خریدار محصولات و خدمات شما میتواند ظرف چند ماه آینده 900 مشتری احتمالی دیگر برای شما بهارمغان آورد. آیا جالبتوجه نیست؟ آیا این موضوع، در نحوه برخورد شما با مشتریانی که اکنون روبرویتان ایستادهاند، تفاوتی ایجاد نمیکند؟ امیدواریم اینطور باشد.
فروش به مشتری معرفیشده به یکپانزدهم زمان، پول و انرژی لازم برای فروش تلفنی و یا فروش به یک مشتری جدید نیاز دارد. در خردهفروشی مواد مصرفی، وقتی مشتری راضی شما را به فردی توصیه میکند، 95 درصد فرایند فروش قبل از اولین دیدار انجام شده است. توصیه شفاهی - اگر بهطور منظم و اصولی بهکار گرفته شود - روشی بسیار قدرتمند برای رشد کسبوکار است.
درخواست برای ارجاع. «قابل توصیه بودن» کلید جذب مشتریان توصیه شده است. ارائه خدمات عالی و اطلاعات آموزشی به مشتری موجب میشود که با اطمینان شما را به دوستان، خانواده و آشنایان خود توصیه کند. وقتی از مشتریان خود مراقبت میکنید، آنها راغب میشوند دوستانشان نیز از چنین تجربه لذتبخشی برخوردار شوند.
در هر فرصت ممکن درخواست ارجاع کنید. میتوانید بگوئید: «مشتری گرامی، من واقعا علاقهمندم با افرادی مانند شما کار کنم، آیا افراد فوقالعاده دیگری مانند خودتان میشناسید که شاید به محصولات و خدمات ما علاقهمند باشند؟»
چه کسی ممکن است به شما بگوید هیچ فردفوقالعاده دیگری را نمیشناسد؟
وقتی یک مشتری راضی، مشتری احتمالی جدیدی معرفی میکند، نتیجه کار را به مشتری معرف گزارش دهید و جزئیات را برای او تعریف کنید. مردم نسبت به آنچه به دوستان و آشنایان آنها گفتهاید و پاسخ آنها، کنجکاوی بیشازحدی دارند.
وقتی مشتری ارجاعی خرید میکند، یک نامه تشکر و یا حتی یک هدیه برای فردی که او را معرفی کرده بفرستید. گزینه موردعلاقه من سبد هدیهای پر از خوراکیهای خوشمزه است. مردم همیشه از دریافت هدایا خوشحال میشوند و اگر قدردانیتان را به آنها نشان دهید، احتمالا در آینده نیز شما را به دیگران توصیه خواهند کرد.
برگرفته از کتاب: ساخت کسب و کار فوقالعاده - برایان تریسی
عصر ایران - این پست برای مقایسه کردن و ارتباط دادن توصیه ها و عملکرد مدیران و کارآفرینان موفق است چرا که برای آدمهای مختلف موفقیت کسب و کارهای نوپا معانی مختلفی دارد، این توصیهها برای کسانی است که وقت، انرژی و توانشان را برای ساختن یک ایده از لحظه شکلگیری آن صرف میکنند.
۱. زود از خواب بیدار شوید.
۲. فقط "شروع” کنید.
۳. بازار را مطالعه کنید.
۴. کسب و کار را حول ارزشهایتان جمع کنید. وقتی که بدانید چه چیزی برایتان مهم است برنامه ریزی و پیروی از آن بسیار راحتتر خواهد بود.
۵. به متخصصین گوش دهید و از یک طرح (برنامه) کسب و کار ساده پیروی کنید.
۶. اگر کاری میکنید که برای دیگران تولید ارزش میکند ببینید چطور میتوانید برایش درخواست پول کنید. این تنها راهی است که میتوانید به تولید آن ارزش به شکل بلند مدت ادامه دهید.
۷. به خود و غریزه خود اعتماد کنید.
۸. حداقل یک کلید واژه از توضیح کسب و کارتان که در گوگل هدف میگیرید در دامنه سایت خود قرار دهید.
۹. از اشتباهاتتان درس بگیرید.
۱۰. با سیستم دستی و از طریق ایمیل ارائه تولیداتتان را شروع کنید و فقط وقتی که پایگاه محکم پیدا کرد آن را اتوماتیک کنید.
۱۱. ریسکهای بزرگتری بپذیرید. گاهی لازم است که اول سنگ را پرتاپ کنید بعد هدف را پیدا کنید.
۱۲. در محیط کاری مشترک کار کنید. برای رشد، اجتماعی از آدمها لازم است.
۱۳. ایمان داشته باشید، ایمان داشته باشید، ایمان داشته باشید!
۱۴. راهنماهایی پیدا کنید. ملاقات و ارتباط برقرار کردن با کسانی که موفقیت را یافتهاند برای پیدا کردن موفقیت خودتان ضروری است.
۱۵. مطالعه، مطالعه، مطالعه! از مطالعه دست نکشید.
۱۶. با مردم مهربان باشید.
۱۷. اگر شرکت شما به تکنولوژی محور است تا زمانی که بتوانید به روش خود اعتبار دهید و موثقش کنید در حد امکان کمتر کدنویسی کنید.
۱۸. کمرو و ترسو نباشید. پیش فرضهایتان را، که اول باید رو شوند، به همان شدتی که پیش فرضهای دیگران را نقد میکنید به چالش بکشید.
۱۹. کمی وقت برای بازبینی خود بگذارید.
۲۰. وقتی برای کامل کردن جمله زیر برای شرکتتان بگذارید. (اگر بتوانید جاهای خالی را با کلمات قطعی، واضح و پر از اطلاعات پر کنید ۵۰ % چالشهای بازاریابیتان را حل کردهاید):
ما یک شرکت …………. هستیم که برای …………………، ………….. فراهم میکنیم که از …………. بهتر است چون …………. .
۲۱. وقت مصرفشدهتان را مثل پول مصرف شده کنترل کنید.
۲۲. به بدن و ذهنتان گوش فرا دهید، هر وقت لازم بود استراحت کنید.
۲۳. بهتر است به جایی فکر کنید که دوست دارید آنجا باشید، نه به موانع پیش رو.
۲۴. همه چیز را ساده کنید و آنها را قابل مدیریت کردن نگه دارید.
۲۵. بلاگ بسازید و خودتان را به نوشتن روزی یک پست ملزم کنید.
۲۶. همیشه در حال فروش باشید. به عنوان کارآفرین باید هر روز و همه ساعات روز در حال فروش ایدهتان به مردم باشید. باید از هر جلسه و هر فرصتی که برای فروش ایده پیش آمد استفاده کنید و نگذارید فرصت از دست برود.
۲۷. نگذارید در فشار و استرس روزانه غرق شوید.
۲۸. همیشه با مشتریهایتان صحبت کنید.
۲۹. درستی و کمال خود را همیشه حفظ کنید.
۳۰. بگویید "بله”. (و البته در " نه" گفتن هم قاطع باشید)
۳۱. میزبان مجلسی شوید. اما زمان، مکان و تِم انتخاب نکنید. با شرکتها، فروشگاهها و رستورانهای محلی هماهنگ کنید و همکاری داشته باشید.
۳۲. برای شاد بودن صبر نکنید تا موفق شوید. اگر این کار را بکنید هرگز شاد نخواهید بود چون مغزتان همیشه مفهوم "موفقیت” را تغییر میدهد. فرمول را به عکس کنید تا اول روی شادی واقعی تمرکز کنید، سرعت موفقیت در مغزتان به خودی خود بالا میرود.
۳۳. از بازار پیشی بگیرید- اما نه زیادی.
۳۴. اگر میخواهید کاری عظیم برپا کنید همه انرژیتان را روی یک شرکت بگذارید.
۳۵. افراد باهوش را استخدام کنید و به متوسط راضی نشوید.
۳۶. کنجکاو بمانید.
منبع: عصرایران
برای پی بردن به راز موفقیت اول باید , بدانیم تعریف ما از موفقیت چیست؟فرد موفق چه فردی است؟و نکته جالب اینجاست که تعریف موفقیت در زندگی هر شخصی تنها توسط خود فرد صورت میگیرد.
آیا پی بردن به این سوال که چکار کنیم درامدی رویایی داشته باشیم و درکسب وکار و ثروت بدرخشیم , راز موفقیت است؟
آیا پی بردن به این سوال که چکار کنیم در یک خانه رویایی با افرادی که عاشقشان هستیم زندگی کنیم ,راز موفقیت است؟
آیا پی بردن به این سوال که چکار کنیم زیبا و جوان و خوش اندام به نظر برسد , راز موفقیت است؟
آیا پی بردن به این سوال که چکار کنیم همیشه سالم و سلامت باشم , راز موفقیت است؟
برای تعریف دقیق موفقت بیشتر بدانید:(تعریف موفقیت)
حال ,هر تعریفی که از موفقیت داشته باشید ,بکارگیری سه مورد اصلی در زندگیتان باعث میشود که شما به موفقیت رویایی خودتان در زندگی واقعی دست پیدا کنید و به راز موفقیت پی ببرید.
مورد اول:
شاید باورتان نشود اما بنیادی ترین و اصلی ترین راز موفقیت فکر انسان است.فکر انسان به هرسمت و سویی که برود ,فرکانس و ارتعاشاتی از خودش ساطع میکند که جهان هستی ,اتفاقاتی هم سنگ و هم طراز با فکر او به او بازمیگرداند.فکر انسان مهم ترین و اصلی ترین عامل موفقیت انسان است.(مطالعه مقاله تاثیر ذهن و جسم)
برای رسیدن به موفقیت طوری که منظور ما در این مقاله هست.فکر را در دو سمت و بادو رویکرد به کارببندید.
رویکرد اول:
برای موفقیت اول فکر کنید بینید در چه کاری و در چه زمینه ای لذت میبرید که بخواهید مهارت ان کار را کسب کنید.انجام چه کاری به شما حال خوبی میدهد؟انجام چه کار و چه مهارت باعث میشود که شما گذر زمان را احساس نکنید؟اشزی؟نقاشی؟سفالگری؟برنامه نویسی کامپیوتری؟شنا؟اول فکر کنید و تخصص ومهارتی که خاص شما هست و به رشد شما کمک میکند را پیدا کنید.بعد که اینکاررا انجام دادید نوبت میرسد به رویکرد دوم..
رویکرد دوم:
حالاکه تخصص و مهارت لازم را با فکر پیدا کردید حلا باید فکر کنید و بینید از چه طریق و از چه مسیری میتوانید تخصص و مهارت خودتان را به سرانجام موفقیت برسانید.از چه طریقی میتوانید از تخصص و مهارت خودتان کسب درآمد کنید؟از چه مسیری بروید تا دانش و تخصص و مهارت شما دیده شود؟یا ازچه مسیری به فراگیری مهارت مورد علاقه خوتان برسید؟
مورد دوم:
حالا که فکر کردید و مهارت مورد علاقه خودتان را جستجو کردید و پیدا کردید باید به فراگیری دانش و تخصص و مهارت لازم بپردازید و تمام تلاش و توانتان را بگذارید تا در زمینه کاری خودتان به طرازاولین ترین فرد ممکن ,تبدیل شوید.
مورد سوم:
و دراین بخش هم باید دست از تلاش برندارید تا رسیدن به نتیجه مطلوب خودتان پیش بروید و تلاش کنید و پشتکار داشنه باشید.اگر شما به هر علتی کارو حرفه مورد نظری که مدت ها برای ان تلاش کرده اید را نیمه کاره رها کنید و به تخصص دیگری بپردازدید فقط کلی وقت و انرژی و هزینه خودتان را صرف کرده اید و به نتیجه هم نرسیدید.پس دست از تلاش برندارید و تا رسیدن به نتیجه و رشد و شکوفایی و موفقیت تلاش خودتان را ادامه دهید.
منبع: آبنوس یار